-
قوم گفتندش که ای خر گوش دار ** خویش را اندازهی خرگوش دار 1005
- The company (of beasts) said to him: “O donkey, listen (to us)! Keep thyself within the measure of a hare!
-
هین چه لاف است این که از تو بهتران ** در نیاوردند اندر خاطر آن
- Eh, what brag is this—(an idea) which thy betters never brought into their minds?
-
معجبی یا خود قضامان در پی است ** ور نه این دم لایق چون تو کی است
- Thou art self-conceited, or Destiny is pursuing us; else, how is this speech suitable to one like thee?
-
جواب خرگوش نخجیران را
- How the hare again answered the beasts.
-
گفت ای یاران حقم الهام داد ** مر ضعیفی را قوی رایی فتاد
- He said: “O friends, God gave me inspiration: to a weakling there came a strong judgement (wise counsel).”
-
آن چه حق آموخت مر زنبور را ** آن نباشد شیر را و گور را
- That which God taught to the bees is not (belonging) to the lion and the wild ass.
-
خانهها سازد پر از حلوای تر ** حق بر او آن علم را بگشاد در 1010
- It (the bee) makes houses of juicy halwá (sweetmeat): God opened to it the door of that knowledge;
-
آن چه حق آموخت کرم پیله را ** هیچ پیلی داند آن گون حیله را
- That which God taught to the silkworm—does any elephant know such a device?
-
آدم خاکی ز حق آموخت علم ** تا به هفتم آسمان افروخت علم
- Adam, created of earth, learned knowledge from God: (his) knowledge shot beams up to the Seventh Heaven.
-
نام و ناموس ملک را در شکست ** کوری آن کس که در حق درشک است
- He (Adam) broke the name and fame (pride) of the angels, to the confusion of that one who is in doubt concerning God.
-
زاهد چندین هزاران ساله را ** پوز بندی ساخت آن گوساله را
- He (God) made the ascetic of six hundred thousand years (Iblís) a muzzle for that young calf (Adam),