English    Türkçe    فارسی   

1
1449-1458

  • از فسون او عدمها زود زود ** خوش معلق می‌‌زند سوی وجود
  • باز بر موجود افسونی چو خواند ** زو دو اسبه در عدم موجود راند 1450
  • گفت در گوش گل و خندانش کرد ** گفت با سنگ و عقیق کانش کرد
  • گفت با جسم آیتی تا جان شد او ** گفت با خورشید تا رخشان شد او
  • باز در گوشش دمد نکته‌‌ی مخوف ** در رخ خورشید افتد صد کسوف‌‌
  • تا به گوش ابر آن گویا چه خواند ** کاو چو مشک از دیده‌‌ی خود اشک راند
  • تا به گوش خاک حق چه خوانده است ** کاو مراقب گشت و خامش مانده است‌‌ 1455
  • در تردد هر که او آشفته است ** حق به گوش او معما گفته است‌‌
  • تا کند محبوسش اندر دو گمان ** آن کنم کاو گفت یا خود ضد آن‌‌
  • هم ز حق ترجیح یابد یک طرف ** ز آن دو یک را بر گزیند ز آن کنف‌‌