English    Türkçe    فارسی   

1
1457-1466

  • تا کند محبوسش اندر دو گمان ** آن کنم کاو گفت یا خود ضد آن‌‌
  • هم ز حق ترجیح یابد یک طرف ** ز آن دو یک را بر گزیند ز آن کنف‌‌
  • گر نخواهی در تردد هوش جان ** کم فشار این پنبه اندر گوش جان‌‌
  • تا کنی فهم آن معماهاش را ** تا کنی ادراک رمز و فاش را 1460
  • پس محل وحی گردد گوش جان ** وحی چه بود گفتنی از حس نهان‌‌
  • گوش جان و چشم جان جز این حس است ** گوش عقل و گوش ظن زین مفلس است‌‌
  • لفظ جبرم عشق را بی‌‌صبر کرد ** و آن که عاشق نیست حبس جبر کرد
  • این معیت با حق است و جبر نیست ** این تجلی مه است این ابر نیست‌‌
  • ور بود این جبر جبر عامه نیست ** جبر آن اماره‌‌ی خودکامه نیست‌‌ 1465
  • جبر را ایشان شناسند ای پسر ** که خدا بگشادشان در دل بصر