English    Türkçe    فارسی   

1
1472-1481

  • تو مگو کاین مس برون بد محتقر ** در دل اکسیر چون گیرد گهر
  • اختیار و جبر در تو بد خیال ** چون در ایشان رفت شد نور جلال‌‌
  • نان چو در سفره ست باشد آن جماد ** در تن مردم شود او روح شاد
  • در دل سفره نگردد مستحیل ** مستحیلش جان کند از سلسبیل‌‌ 1475
  • قوت جان است این ای راست خوان ** تا چه باشد قوت آن جان جان‌‌
  • گوشت پاره‌‌ی آدمی با عقل و جان ** می‌‌شکافد کوه را با بحر و کان‌‌
  • زور جان کوه کن شق حجر ** زور جان جان در انشق القمر
  • گر گشاید دل سر انبان راز ** جان به سوی عرش سازد ترک تاز
  • اضافت کردن آدم آن زلت را به خویشتن که ربنا ظلمناو اضافت کردن ابلیس گناه خود را به خدا که بما أغويتنی
  • کرد حق و کرد ما هر دو ببین ** کرد ما را هست دان پیداست این‌‌ 1480
  • گر نباشد فعل خلق اندر میان ** پس مگو کس را چرا کردی چنان‌‌