English    Türkçe    فارسی   

1
1999-2008

  • در ترازو هر دو را یکسان کشند ** ز آن که آن هر دو چو جسم و جان خوشند
  • پس بزرگان این نگفتند از گزاف ** جسم پاکان عین جان افتاد صاف‌‌ 2000
  • گفتشان و نفسشان و نقششان ** جمله جان مطلق آمد بی‌‌نشان‌‌
  • جان دشمن دارشان جسم است صرف ** چون زیاد از نرد او اسم است صرف‌‌
  • آن به خاک اندر شد و کل خاک شد ** وین نمک اندر شد و کل پاک شد
  • آن نمک کز وی محمد املح است ** ز آن حدیث با نمک او افصح است‌‌
  • این نمک باقی است از میراث او ** با تواند آن وارثان او بجو 2005
  • پیش تو شسته ترا خود پیش کو ** پیش هستت جان پیش اندیش کو
  • گر تو خود را پیش و پس داری گمان ** بسته‌‌ی جسمی و محرومی ز جان‌‌
  • زیر و بالا پیش و پس وصف تن است ** بی‌‌جهت آن ذات جان روشن است‌‌