English    Türkçe    فارسی   

1
2362-2371

  • حاش لله طمع من از خلق نیست ** از قناعت در دل من عالمی است‌‌
  • بر سر امرودبن بینی چنان ** ز آن فرود آ تا نماند آن گمان‌‌
  • چون که بر گردی و سر گشته شوی ** خانه را گردنده بینی و آن توی‌‌
  • در بیان آن که جنبیدن هر کسی از آن جا که وی است هر کس را از چنبره‌‌ی وجود خود بیند، تابه‌‌ی کبود آفتاب را کبود نماید و سرخ سرخ نماید چون تابه از رنگها بیرون آید سپید شود از همه تابه‌‌های دیگر او راست‌‌گوتر باشد و امام باشد
  • دید احمد را ابو جهل و بگفت ** زشت نقشی کز بنی هاشم شگفت‌‌ 2365
  • گفت احمد مر و را که راستی ** راست گفتی گر چه کار افزاستی‌‌
  • دید صدیقش بگفت ای آفتاب ** نی ز شرقی نی ز غربی خوش بتاب‌‌
  • گفت احمد راست گفتی ای عزیز ** ای رهیده تو ز دنیای نه چیز
  • حاضران گفتند ای صدر الوری ** راست گو گفتی دو ضد گو را چرا
  • گفت من آیینه‌‌ام مصقول دست ** ترک و هندو در من آن بیند که هست‌‌ 2370
  • ای زن ار طماع می‌‌بینی مرا ** زین تحری زنانه برتر آ