English    Türkçe    فارسی   

1
2682-2691

  • دل مپوشان تا پدید آید دلم ** تا قبول آرم هر آن چه قابلم‌‌
  • چون کنم در دست من چه چاره است ** در نگر تا جان من چه کاره است‌‌
  • تعیین کردن زن طریق طلب روزی کدخدای خود را و قبول کردن او
  • گفت زن یک آفتابی تافته ست ** عالمی زو روشنایی یافته ست‌‌
  • نایب رحمان خلیفه‌‌ی کردگار ** شهر بغداد است از وی چون بهار 2685
  • گر بپیوندی بدان شه شه شوی ** سوی هر ادبار تا کی می‌‌روی‌‌
  • همنشینی مقبلان چون کیمیاست ** چون نظرشان کیمیایی خود کجاست‌‌
  • چشم احمد بر ابو بکری زده ** او ز یک تصدیق صدیق آمده‌‌
  • گفت من شه را پذیرا چون شوم ** بی‌‌بهانه سوی او من چون روم‌‌
  • نسبتی باید مرا یا حیلتی ** هیچ پیشه راست شد بی‌‌آلتی‌‌ 2690
  • همچو آن مجنون که بشنید از یکی ** که مرض آمد به لیلی اندکی‌‌