English    Türkçe    فارسی   

1
3280-3289

  • فلسفی کاو منکر حنانه است ** از حواس اولیا بیگانه است‌‌ 3280
  • گوید او که پرتو سودای خلق ** بس خیالات آورد در رای خلق‌‌
  • بلکه عکس آن فساد و کفر او ** این خیال منکری را زد بر او
  • فلسفی مر دیو را منکر شود ** در همان دم سخره‌‌ی دیوی بود
  • گر ندیدی دیو را خود را ببین ** بی‌‌جنون نبود کبودی بر جبین‌‌
  • هر که را در دل شک و پیچانی است ** در جهان او فلسفی پنهانی است‌‌ 3285
  • می‌‌نماید اعتقاد و گاه گاه ** آن رگ فلسف کند رویش سیاه‌‌
  • الحذر ای مومنان کان در شماست ** در شما بس عالم بی‌‌منتهاست‌‌
  • جمله هفتاد و دو ملت در تو است ** وه که روزی آن بر آرد از تو دست‌‌
  • هر که او را برگ آن ایمان بود ** همچو برگ از بیم این لرزان بود