English    Türkçe    فارسی   

1
3907-3916

  • چون تو ندهی راه جان خود برده گیر ** جان که بی‌‌تو زنده باشد مرده گیر
  • گر تو طعنه می‌‌زنی بر بندگان ** مر ترا آن می‌‌رسد ای کامران‌‌
  • ور تو ماه و مهر را گویی جفا ** ور تو قد سرو را گویی دوتا
  • ور تو چرخ و عرش را خوانی حقیر ** ور تو کان و بحر را گویی فقیر 3910
  • آن به نسبت با کمال تو رواست ** ملک اکمال فناها مر تراست‌‌
  • که تو پاکی از خطر و ز نیستی ** نیستان را موجد و معنیستی‌‌
  • آن که رویانید داند سوختن ** ز آن که چون بدرید داند دوختن‌‌
  • می‌‌بسوزد هر خزان مر باغ را ** باز رویاند گل صباغ را
  • کای بسوزیده برون آ تازه شو ** بار دیگر خوب و خوب آوازه شو 3915
  • چشم نرگس کور شد بازش بساخت ** حلق نی ببرید و بازش خود نواخت‌‌