English    Türkçe    فارسی   

1
3932-3941

  • دانه‌‌ای که تلخ باشد مغز و پوست ** تلخی و مکروهی‌‌اش خود نهی اوست‌‌
  • دانه‌‌ی مردن مرا شیرین شده ست ** بل هم احیاء پی من آمده ست‌‌
  • اقتلونی یا ثقاتی لائما ** إن فی قتلی حیاتی دایما
  • إن فی موتی حیاتی یا فتی ** کم أفارق موطنی حتی متی‌‌ 3935
  • فرقتی لو لم تکن فی ذا السکون ** لم یقل إنا إليه راجعون‌‌
  • راجع آن باشد که باز آید به شهر ** سوی وحدت آید از تفریق دهر
  • افتادن رکابدار هر باری پیش علی کرم الله وجهه که ای امیر المؤمنین از بهر خدا مرا بکش و از این قضا برهان‌‌
  • باز آمد کای علی زودم بکش ** تا نبینم آن دم و وقت ترش‌‌
  • من حلالت می‌‌کنم خونم بریز ** تا نبیند چشم من آن رستخیز
  • گفتم ار هر ذره‌‌ای خونی شود ** خنجر اندر کف به قصد تو رود 3940
  • یک سر مو از تو نتواند برید ** چون قلم بر تو چنان خطی کشید