English    Türkçe    فارسی   

1
404-413

  • تا از این طوفان بیداری و هوش ** وارهیدی این ضمیر چشم و گوش‌‌
  • ای بسی اصحاب کهف اندر جهان ** پهلوی تو پیش تو هست این زمان‌‌ 405
  • غار با او یار با او در سرود ** مهر بر چشم است و بر گوشت چه سود
  • قصه‌‌ی دیدن خلیفه لیلی را
  • گفت لیلی را خلیفه کان توی ** کز تو مجنون شد پریشان و غوی‌‌
  • از دگر خوبان تو افزون نیستی ** گفت خامش چون تو مجنون نیستی‌‌
  • هر که بیدار است او در خواب‌‌تر ** هست بیداریش از خوابش بتر
  • چون به حق بیدار نبود جان ما ** هست بیداری چو در بندان ما 410
  • جان همه روز از لگدکوب خیال ** وز زیان و سود وز خوف زوال‌‌
  • نی صفا می‌‌ماندش نی لطف و فر ** نی به سوی آسمان راه سفر
  • خفته آن باشد که او از هر خیال ** دارد اومید و کند با او مقال‌‌