English    Türkçe    فارسی   

1
627-636

  • پس یقین گشت این که بیماری ترا ** می‌‌ببخشد هوش و بیداری ترا
  • پس بدان این اصل را ای اصل جو ** هر که را درد است او برده ست بو
  • هر که او بیدارتر پر دردتر ** هر که او آگاه‌‌تر رخ زردتر
  • گر ز جبرش آگهی زاریت کو ** بینش زنجیر جباریت کو 630
  • بسته در زنجیر چون شادی کند ** کی اسیر حبس آزادی کند
  • ور تو می‌‌بینی که پایت بسته‌‌اند ** بر تو سرهنگان شه بنشسته‌‌اند
  • پس تو سرهنگی مکن با عاجزان ** ز آن که نبود طبع و خوی عاجز آن‌‌
  • چون تو جبر او نمی‌‌بینی مگو ** ور همی‌‌بینی نشان دید کو
  • در هر آن کاری که میل استت بدان ** قدرت خود را همی‌‌بینی عیان‌‌ 635
  • و اندر آن کاری که میلت نیست ** و خواست خویش را جبری کنی کاین از خداست‌‌