English    Türkçe    فارسی   

1
888-897

  • چشم هر قومی به سویی مانده است ** کان طرف یک روز ذوقی رانده است‌‌
  • ذوق جنس از جنس خود باشد یقین ** ذوق جزو از کل خود باشد ببین‌‌
  • یا مگر آن قابل جنسی بود ** چون بدو پیوست جنس او شود 890
  • همچو آب و نان که جنس ما نبود ** گشت جنس ما و اندر ما فزود
  • نقش جنسیت ندارد آب و نان ** ز اعتبار آخر آن را جنس دان‌‌
  • ور ز غیر جنس باشد ذوق ما ** آن مگر مانند باشد جنس را
  • آن که مانند است باشد عاریت ** عاریت باقی نماند عاقبت‌‌
  • مرغ را گر ذوق آید از صفیر ** چون که جنس خود نیابد شد نفیر 895
  • تشنه را گر ذوق آید از سراب ** چون رسد در وی گریزد جوید آب‌‌
  • مفلسان هم خوش شوند از زر قلب ** لیک آن رسوا شود در دار ضرب‌‌