English    Türkçe    فارسی   

2
710-719

  • ای که تو هم عاشقی بر عقل خویش ** خویش بر صورت پرستان دیده بیش‏ 710
  • پرتو عقل است آن بر حس تو ** عاریت میدان ذهب بر مس تو
  • چون زر اندود است خوبی در بشر ** ور نه چون شد شاهد تو پیر خر
  • چون فرشته بود همچون دیو شد ** کان ملاحت اندر او عاریه بد
  • اندک اندک می‏ستانند آن جمال ** اندک اندک خشک می‏گردد نهال‏
  • رو نعمره ننکسه بخوان ** دل طلب کن دل منه بر استخوان‏ 715
  • کان جمال دل جمال باقی است ** دولتش از آب حیوان ساقی است‏
  • خود هم او آب است و هم ساقی و مست ** هر سه یک شد چون طلسم تو شکست‏
  • آن یکی را تو ندانی از قیاس ** بندگی کن ژاژ کم خا ناشناس‏
  • معنی تو صورت است و عاریت ** بر مناسب شادی و بر قافیت‏