English    Türkçe    فارسی   

3
120-129

  • حرص دنیا رفت و چشمش تیز شد ** چشم او روشن گه خون‌ریز شد 120
  • مرغ بی‌هنگام شد آن چشم او ** از نتیجه‌ی کبر او و خشم او
  • سر بریدن واجب آید مرغ را ** کو بغیر وقت جنباند درا
  • هر زمان نزعیست جزو جانت را ** بنگر اندر نزع جان ایمانت را
  • عمر تو مانند همیان زرست ** روز و شب مانند دینار اشمرست
  • می‌شمارد می‌دهد زر بی وقوف ** تا که خالی گردد و آید خسوف 125
  • گر ز که بستانی و ننهی بجای ** اندر آید کوه زان دادن ز پای
  • پس بنه بر جای هر دم را عوض ** تا ز واسجد واقترب یابی غرض
  • در تمامی کارها چندین مکوش ** جز به کاری که بود در دین مکوش
  • عاقبت تو رفت خواهی ناتمام ** کارهاات ابتر و نان تو خام