English    Türkçe    فارسی   

3
1276-1285

  • آدم و حوا کجا بد آن زمان ** که خدا افکند این زه در کمان
  • این سخن هم ناقص است و ابترست ** آن سخن که نیست ناقص آن سرست
  • گر بگوید زان بلغزد پای تو ** ور نگوید هیچ از آن ای وای تو
  • ور بگوید در مثال صورتی ** بر همان صورت بچفسی ای فتی
  • بسته‌پایی چون گیا اندر زمین ** سر بجنبانی ببادی بی‌یقین 1280
  • لیک پایت نیست تا نقلی کنی ** یا مگر پا را ازین گل بر کنی
  • چون کنی پا را حیاتت زین گلست ** این حیاتت را روش بس مشکلست
  • چون حیات از حق بگیری ای روی ** پس شوی مستغنی از گل می‌روی
  • شیر خواره چون ز دایه بسکلد ** لوت‌خواره شد مرورا می‌هلد
  • بسته‌ی شیر زمینی چون حبوب ** جو فطام خویش از قوت القلوب 1285