English    Türkçe    فارسی   

3
1384-1393

  • گفت از درد این فراغت نیستم ** که درین فکر و تفکر بیستم
  • تو که بی‌دردی همی اندیش این ** نیست صاحب‌درد را این فکر هین 1385
  • حکایت
  • در صحابه کم بدی حافظ کسی ** گرچه شوقی بود جانشان را بسی
  • زانک چون مغزش در آگند و رسید ** پوستها شد بس رقیق و واکفید
  • قشر جوز و فستق و بادام هم ** مغز چون آگندشان شد پوست کم
  • مغز علم افزود کم شد پوستش ** زانک عاشق را بسوزد دوستش
  • وصف مطلوبی چو ضد طالبیست ** وحی و برق نور سوزنده‌ی نبیست 1390
  • چون تجلی کرد اوصاف قدیم ** پس بسوزد وصف حادث را گلیم
  • ربع قرآن هر که را محفوظ بود ** جل فینا از صحابه می‌شنود
  • جمع صورت با چنین معنی ژرف ** نیست ممکن جز ز سلطانی شگرف