English    Türkçe    فارسی   

3
1791-1800

  • هست آن موی سیه هستی او ** تا ز هستی‌اش نماند تای مو
  • چونک هستی‌اش نماند پیر اوست ** گر سیه‌مو باشد او یا خود دوموست
  • هست آن موی سیه وصف بشر ** نیست آن مو موی ریش و موی سر
  • عیسی اندر مهد بر دارد نفیر ** که جوان ناگشته ما شیخیم و پیر
  • گر رهید از بعض اوصاف بشر ** شیخ نبود کهل باشد ای پسر 1795
  • چون یکی موی سیه کان وصف ماست ** نیست بر وی شیخ و مقبول خداست
  • چون بود مویش سپید ار با خودست ** او نه پیرست و نه خاص ایزدست
  • ور سر مویی ز وصفش باقیست ** او نه از عرش است او آفاقیست
  • عذر گفتن شیخ بهر ناگریستن بر فرزندان
  • شیخ گفت او را مپندار ای رفیق ** که ندارم رحم و مهر و دل شفیق
  • بر همه کفار ما را رحمتست ** گرچه جان جمله کافر نعمتست 1800