English    Türkçe    فارسی   

3
249-258

  • گفت هستند آن عیالم منتظر ** بهر فرزندان تو ای اهل بر
  • باز هر سالی چو لکلک آمدی ** تا مقیم قبه‌ی شهری شدی 250
  • خواجه هر سالی ز زر و مال خویش ** خرج او کردی گشادی بال خویش
  • آخرین کرت سه ماه آن پهلوان ** خوان نهادش بامدادان و شبان
  • از خجالت باز گفت او خواجه را ** چند وعده چند بفریبی مرا
  • گفت خواجه جسم و جانم وصل‌جوست ** لیک هر تحویل اندر حکم هوست
  • آدمی چون کشتی است و بادبان ** تا کی آرد باد را آن بادران 255
  • باز سوگندان بدادش کای کریم ** گیر فرزندان بیا بنگر نعیم
  • دست او بگرفت سه کرت بعهد ** کالله الله زو بیا بنمای جهد
  • بعد ده سال و بهر سالی چنین ** لابه‌ها و وعده‌های شکرین