English    Türkçe    فارسی   

3
2529-2538

  • مغزجوی از پوست دارد صد ملال ** مغز نغزان را حلال آمد حلال
  • چونک قشر عقل صد برهان دهد ** عقل کل کی گام بی ایقان نهد 2530
  • عقل دفترها کند یکسر سیاه ** عقل عقل آفاق دارد پر ز ماه
  • از سیاهی و سپیدی فارغست ** نور ماهش بر دل و جان بازغست
  • این سیاه و این سپید ار قدر یافت ** زان شب قدرست کاختروار تافت
  • قیمت همیان و کیسه از زرست ** بی ز زر همیان و کیسه ابترست
  • همچنانک قدر تن از جان بود ** قدر جان از پرتو جانان بود 2535
  • گر بدی جان زنده بی پرتو کنون ** هیچ گفتی کافران را میتون
  • هین بگو که ناطقه جو می‌کند ** تا به قرنی بعد ما آبی رسد
  • گرچه هر قرنی سخن‌آری بود ** لیک گفت سالفان یاری بود