English    Türkçe    فارسی   

3
2630-2639

  • عیب خود یک ذره چشم کور او ** می‌نبیند گرچه هست او عیب‌جو 2630
  • عور می‌ترسد که دامانش برند ** دامن مرد برهنه چون درند
  • مرد دنیا مفلس است و ترسناک ** هیچ او را نیست از دزدانش باک
  • او برهنه آمد و عریان رود ** وز غم دزدش جگر خون می‌شود
  • وقت مرگش که بود صد نوحه بیش ** خنده آید جانش را زین ترس خویش
  • آن زمان داند غنی کش نیست زر ** هم ذکی داند که او بد بی‌هنر 2635
  • چون کنار کودکی پر از سفال ** کو بر آن لرزان بود چون رب مال
  • گر ستانی پاره‌ای گریان شود ** پاره گر بازش دهی خندان شود
  • چون نباشد طفل را دانش دثار ** گریه و خنده‌ش ندارد اعتبار
  • محتشم چون عاریت را ملک دید ** پس بر آن مال دروغین می‌طپید