English    Türkçe    فارسی   

3
3737-3746

  • منبتش را سوختی از بیخ و بن ** که دگر تازه نگشتی آن کهن
  • گر ترش‌رویست آن دی مشفق است ** صیف خندانست اما محرقست
  • چونک قبض آید تو در وی بسط بین ** تازه باش و چین میفکن در جبین
  • کودکان خندان و دانایان ترش ** غم جگر را باشد و شادی ز شش 3740
  • چشم کودک همچو خر در آخرست ** چشم عاقل در حساب آخرست
  • او در آخر چرب می‌بیند علف ** وین ز قصاب آخرش بیند تلف
  • آن علف تلخست کین قصاب داد ** بهر لحم ما ترازویی نهاد
  • رو ز حکمت خور علف کان را خدا ** بی غرض دادست از محض عطا
  • فهم نان کردی نه حکمت ای رهی ** زانچ حق گفتت کلوا من رزقه 3745
  • رزق حق حکمت بود در مرتبت ** کان گلوگیرت نباشد عاقبت