English    Türkçe    فارسی   

3
3929-3938

  • شب مخسپ اینجا اگر جان بایدت ** ورنه مرگ اینجا کمین بگشایدت
  • وان یکی گفتی که شب قفلی نهید ** غافلی کاید شما کم ره دهید 3930
  • مهمان آمدن در آن مسجد
  • تا یکی مهمان در آمد وقت شب ** کو شنیده بود آن صیت عجب
  • از برای آزمون می‌آزمود ** زانک بس مردانه و جان سیر بود
  • گفت کم گیرم سر و اشکمبه‌ای ** رفته گیر از گنج جان یک حبه‌ای
  • صورت تن گو برو من کیستم ** نقش کم ناید چو من باقیستم
  • چون نفخت بودم از لطف خدا ** نفخ حق باشم ز نای تن جدا 3935
  • تا نیفتد بانگ نفخش این طرف ** تا رهد آن گوهر از تنگین صدف
  • چون تمنوا موت گفت ای صادقین ** صادقم جان را برافشانم برین
  • ملامت کردن اهل مسجد مهمان عاشق را از شب خفتن در آنجا و تهدید کردن مرورا
  • قوم گفتندش که هین اینجا مخسپ ** تا نکوبد جانستانت همچو کسپ