English    Türkçe    فارسی   

3
4454-4463

  • این سخن را بعد ازین مدفون کنم ** آن کشنده می‌کشد من چون کنم
  • کیست آن کت می‌کشد ای معتنی ** آنک می‌نگذاردت کین دم زنی 4455
  • صد عزیمت می‌کنی بهر سفر ** می‌کشاند مر ترا جای دگر
  • زان بگرداند به هر سو آن لگام ** تا خبر یابد ز فارس اسپ خام
  • اسپ زیرکسار زان نیکو پیست ** کو همی‌داند که فارس بر ویست
  • او دلت را بر دو صد سودا ببست ** بی‌مرادت کرد پس دل را شکست
  • چون شکست او بال آن رای نخست ** چون نشد هستی بال‌اشکن درست 4460
  • چون قضایش حبل تدبیرت سکست ** چون نشد بر تو قضای آن درست
  • فسخ عزایم و نقضها جهت با خبر کردن آدمی را از آنک مالک و قاهر اوست و گاه گاه عزم او را فسخ ناکردن و نافذ داشتن تا طمع او را بر عزم کردن دارد تا باز عزمش را بشکند تا تنبیه بر تنبیه بود
  • عزمها و قصدها در ماجرا ** گاه گاهی راست می‌آید ترا
  • تا به طمع آن دلت نیت کند ** بار دیگر نیتت را بشکند