English    Türkçe    فارسی   

3
4656-4665

  • گفت ای شه مرگ من از بود اوست ** خود سیاه این روز من از دود اوست
  • او چو آمد من کجا یابم قرار ** کو بر آرد از نهاد من دمار
  • همچنین جویای درگاه خدا ** چون خدا آمد شود جوینده لا
  • گرچه آن وصلت بقا اندر بقاست ** لیک ز اول آن بقا اندر فناست
  • سایه‌هایی که بود جویای نور ** نیست گردد چون کند نورش ظهور 4660
  • عقل کی ماند چو باشد سرده او ** کل شیء هالک الا وجهه
  • هالک آید پیش وجهش هست و نیست ** هستی اندر نیستی خود طرفه‌ایست
  • اندرین محضر خردها شد ز دست ** چون قلم اینجا رسیده شد شکست
  • نواختن معشوق عاشق بیهوش را تا به هوش باز آید
  • می‌کشید از بیهشی‌اش در بیان ** اندک اندک از کرم صدر جهان
  • بانگ زد در گوش او شه کای گدا ** زر نثار آوردمت دامن گشا 4665