English    Türkçe    فارسی   

3
666-675

  • آنک داند نیمشب گوساله را ** چون نداند همره ده‌ساله را
  • خویشتن را عارف و واله کنی ** خاک در چشم مروت می‌زنی
  • که مرا از خویش هم آگاه نیست ** در دلم گنجای جز الله نیست
  • آنچ دی خوردم از آنم یاد نیست ** این دل از غیر تحیر شاد نیست
  • عاقل و مجنون حقم یاد آر ** در چنین بی‌خویشیم معذور دار 670
  • آنک مرداری خورد یعنی نبید ** شرع او را سوی معذوران کشید
  • مست و بنگی را طلاق و بیع نیست ** همچو طفلست او معاف و معتقیست
  • مستیی کید ز بوی شاه فرد ** صد خم می در سر و مغز آن نکرد
  • پس برو تکلیف چون باشد روا ** اسب ساقط گشت و شد بی دست و پا
  • بار کی نهد در جهان خرکره را ** درس کی دهد پارسی بومره را 675