English    Türkçe    فارسی   

3
693-702

  • که بنشناسم عمر از بولهب ** باد کره‌ی خود شناسم نیمشب
  • ای خری کین از تو خر باور کند ** خویش را بهر تو کور و کر کند
  • خویش را از ره‌روان کمتر شمر ** تو حریف ره‌ریانی گه مخور 695
  • باز پر از شید سوی عقل تاز ** کی پرد بر آسمان پر مجاز
  • خویشتن را عاشق حق ساختی ** عشق با دیو سیاهی باختی
  • عاشق و معشوق را در رستخیز ** دو بدو بندند و پیش آرند تیز
  • تو چه خود را گیج و بی‌خود کرده‌ای ** خون رز کو خون ما را خورده‌ای
  • رو که نشناسم ترا از من بجه ** عارف بی‌خویشم و بهلول ده 700
  • تو توهم می‌کنی از قرب حق ** که طبق‌گر دور نبود از طبق
  • این نمی‌بینی که قرب اولیا ** صد کرامت دارد و کار و کیا