English    Türkçe    فارسی   

3
827-836

  • ناامید از هر دو عالم گشته‌اند ** خارهای بی‌نهایت کشته‌اند
  • پس ز مستیها بگفتند ای دریغ ** بر زمین باران بدادیمی چو میغ
  • گستریدیمی درین بی‌داد جا ** عدل و انصاف و عبادات و وفا
  • این بگفتند و قضا می‌گفت بیست ** پیش پاتان دام ناپیدا بسیست 830
  • هین مدو گستاخ در دشت بلا ** هین مران کورانه اندر کربلا
  • که ز موی و استخوان هالکان ** می‌نیابد راه پای سالکان
  • جمله‌ی راه استخوان و موی و پی ** بس که تیغ قهر لاشی کرد شی
  • گفت حق که بندگان جفت عون ** بر زمین آهسته می‌رانند و هون
  • پا برهنه چون رود در خارزار ** جز بوقفه و فکرت و پرهیزگار 835
  • این قضا می‌گفت لیکن گوششان ** بسته بود اندر حجاب جوششان