English    Türkçe    فارسی   

3
994-1003

  • بهر یاری مار جوید آدمی ** غم خورد بهر حریف بی‌غمی
  • او همی‌جستی یکی ماری شگرف ** گرد کوهستان و در ایام برف 995
  • اژدهایی مرده دید آنجا عظیم ** که دلش از شکل او شد پر ز بیم
  • مارگیر اندر زمستان شدید ** مار می‌جست اژدهایی مرده دید
  • مارگیر از بهر حیرانی خلق ** مار گیرد اینت نادانی خلق
  • آدمی کوهیست چون مفتون شود ** کوه اندر مار حیران چون شود
  • خویشتن نشناخت مسکین آدمی ** از فزونی آمد و شد در کمی 1000
  • خویشتن را آدمی ارزان فروخت ** بود اطلس خویش بر دلقی بدوخت
  • صد هزاران مار و که حیران اوست ** او چرا حیران شدست و ماردوست
  • مارگیر آن اژدها را بر گرفت ** سوی بغداد آمد از بهر شگفت