English    Türkçe    فارسی   

4
1263-1272

  • ورچه عقلت هست با عقل دگر ** یار باش و مشورت کن ای پدر
  • با دو عقل از بس بلاها وا رهی ** پای خود بر اوج گردونها نهی
  • دیو گر خود را سلیمان نام کرد ** ملک برد و مملکت را رام کرد 1265
  • صورت کار سلیمان دیده بود ** صورت اندر سر دیوی می‌نمود
  • خلق گفتند این سلیمان بی‌صفاست ** از سلیمان تا سلیمان فرقهاست
  • او چو بیداریست این هم‌چون وسن ** هم‌چنانک آن حسن با این حسن
  • دیو می‌گفتی که حق بر شکل من ** صورتی کردست خوش بر اهرمن
  • دیو را حق صورت من داده است ** تا نیندازد شما را او بشست 1270
  • گر پدید آید به دعوی زینهار ** صورت او را مدارید اعتبار
  • دیوشان از مکر این می‌گفت لیک ** می‌نمود این عکس در دلهای نیک