English    Türkçe    فارسی   

4
1529-1538

  • زو چو استعداد شد کان رهبرست ** هر غذایی کو خورد مغز خرست
  • گر بلادر خورد او افیون شود ** سکته و بی‌عقلیش افزون شود 1530
  • ماند یک قسم دگر اندر جهاد ** نیم حیوان نیم حی با رشاد
  • روز و شب در جنگ و اندر کش‌مکش ** کرده چالیش آخرش با اولش
  • چالیش عقل با نفس هم چون تنازع مجنون با ناقه میل مجنون سوی حره میل ناقه واپس سوی کره چنانک گفت مجنون هوا ناقتی خلفی و قدامی الهوی و انی و ایاها لمختلفان
  • هم‌چو مجنون‌اند و چون ناقه‌ش یقین ** می‌کشد آن پیش و این واپس به کین
  • میل مجنون پیش آن لیلی روان ** میل ناقه پس پی کره دوان
  • یک دم ار مجنون ز خود غافل بدی ** ناقه گردیدی و واپس آمدی 1535
  • عشق و سودا چونک پر بودش بدن ** می‌نبودش چاره از بی‌خود شدن
  • آنک او باشد مراقب عقل بود ** عقل را سودای لیلی در ربود
  • لیک ناقه بس مراقب بود و چست ** چون بدیدی او مهار خویش سست