English    Türkçe    فارسی   

4
16-25

  • زان ضیا گفتم حسام‌الدین ترا ** که تو خورشیدی و این دو وصفها
  • کین حسام و این ضیا یکیست هین ** تیغ خورشید از ضیا باشد یقین
  • نور از آن ماه باشد وین ضیا ** آن خورشید این فرو خوان از نبا
  • شمس را قرآن ضیا خواند ای پدر ** و آن قمر را نور خواند این را نگر
  • شمس چون عالی‌تر آمد خود ز ماه ** پس ضیا از نور افزون دان به جاه 20
  • بس کس اندر نور مه منهج ندید ** چون برآمد آفتاب آن شد پدید
  • آفتاب اعواض را کامل نمود ** لاجرم بازارها در روز بود
  • تا که قلب و نقد نیک آید پدید ** تا بود از غبن و از حیله بعید
  • تا که نورش کامل آمد در زمین ** تاجران را رحمة للعالمین
  • لیک بر قلاب مبغوضست و سخت ** زانک ازو شد کاسد او را نقد و رخت 25