English    Türkçe    فارسی   

4
1981-1990

  • چونک کردی دشمنی پرهیز کن ** مشورت با یار مهرانگیز کن
  • گفت می‌دانم ترا ای بوالحسن ** که توی دیرینه دشمن‌دار من
  • لیک مرد عاقلی و معنوی ** عقل تو نگذاردت که کژ روی
  • طبع خواهد تا کشد از خصم کین ** عقل بر نفس است بند آهنین
  • آید و منعش کند وا داردش ** عقل چون شحنه‌ست در نیک و بدش 1985
  • عقل ایمانی چو شحنه‌ی عادلست ** پاسبان و حاکم شهر دلست
  • هم‌چو گربه باشد او بیدارهوش ** دزد در سوراخ ماند هم‌چو موش
  • در هر آنجا که برآرد موش دست ** نیست گربه یا که نقش گربه است
  • گربه‌ی چه شیر شیرافکن بود ** عقل ایمانی که اندر تن بود
  • غره‌ی او حاکم درندگان ** نعره‌ی او مانع چرندگان 1990