English    Türkçe    فارسی   

4
2099-2108

  • زان زنان مصر جامی خورده‌اند ** دستها را شرحه شرحه کرده‌اند
  • ساحران هم سکر موسی داشتند ** دار را دلدار می‌انگاشتند 2100
  • جعفر طیار زان می بود مست ** زان گرو می‌کرد بی‌خود پا و دست
  • قصه‌ی سبحانی ما اعظم شانی گفتن ابویزید قدس الله سره و اعتراض مریدان و جواب این مر ایشان را نه به طریق گفت زبان بلک از راه عیان
  • با مریدان آن فقیر محتشم ** بایزید آمد که نک یزدان منم
  • گفت مستانه عیان آن ذوفنون ** لا اله الا انا ها فاعبدون
  • چون گذشت آن حال گفتندش صباح ** تو چنین گفتی و این نبود صلاح
  • گفت این بار ار کنم من مشغله ** کاردها بر من زنید آن دم هله 2105
  • حق منزه از تن و من با تنم ** چون چنین گویم بباید کشتنم
  • چون وصیت کرد آن آزادمرد ** هر مریدی کاردی آماده کرد
  • مست گشت او باز از آن سغراق زفت ** آن وصیتهاش از خاطر برفت