English    Türkçe    فارسی   

4
2176-2185

  • چون شهادت گفت و ایمانی نمود ** حکم او مومن کنند این قوم زود
  • بس منافق کاندرین ظاهر گریخت ** خون صد مومن به پنهانی بریخت
  • جهد کن تا پیر عقل و دین شوی ** تا چو عقل کل تو باطن‌بین شوی
  • از عدم چون عقل زیبا رو گشاد ** خلعتش داد و هزارش نام داد
  • کمترین زان نامهای خوش‌نفس ** این که نبود هیچ او محتاج کس 2180
  • گر به صورت وا نماید عقل رو ** تیره باشد روز پیش نور او
  • ور مثال احمقی پیدا شود ** ظلمت شب پیش او روشن بود
  • کو ز شب مظلم‌تر و تاری‌ترست ** لیک خفاش شقی ظلمت‌خرست
  • اندک اندک خوی کن با نور روز ** ورنه خفاشی بمانی بیفروز
  • عاشق هر جا شکال و مشکلیست ** دشمن هر جا چراغ مقبلیست 2185