English    Türkçe    فارسی   

4
2188-2197

  • عاقل آن باشد که او با مشعله‌ست ** او دلیل و پیشوای قافله‌ست
  • پیرو نور خودست آن پیش‌رو ** تابع خویشست آن بی‌خویش‌رو
  • مومن خویشست و ایمان آورید ** هم بدان نوری که جانش زو چرید 2190
  • دیگری که نیم‌عاقل آمد او ** عاقلی را دیده‌ی خود داند او
  • دست در وی زد چو کور اندر دلیل ** تا بدو بینا شد و چست و جلیل
  • وآن خری کز عقل جوسنگی نداشت ** خود نبودش عقل و عاقل را گذاشت
  • ره نداند نه کثیر و نه قلیل ** ننگش آید آمدن خلف دلیل
  • می‌رود اندر بیابان دراز ** گاه لنگان آیس و گاهی بتاز 2195
  • شمع نه تا پیشوای خود کند ** نیم شمعی نه که نوری کد کند
  • نیست عقلش تا دم زنده زند ** نیم‌عقلی نه که خود مرده کند