English    Türkçe    فارسی   

4
2370-2379

  • ور تو در کشتی روی بر یم روان ** ساحل یم را همی بینی دوان 2370
  • گر تو باشی تنگ‌دل از ملحمه ** تنگ بینی جمله دنیا را همه
  • ور تو خوش باشی به کام دوستان ** این جهان بنمایدت چون گلستان
  • ای بسا کس رفته تا شام و عراق ** او ندیده هیچ جز کفر و نفاق
  • وی بسا کس رفته تا هند و هری ** او ندیده جز مگر بیع و شری
  • وی بسا کس رفته ترکستان و چین ** او ندیده هیچ جز مکر و کمین 2375
  • چون ندارد مدرکی جز رنگ و بو ** جمله‌ی اقلیمها را گو بجو
  • گاو در بغداد آید ناگهان ** بگذرد او زین سران تا آن سران
  • از همه عیش و خوشیها و مزه ** او نبیند جز که قشر خربزه
  • که بود افتاده بر ره یا حشیش ** لایق سیران گاوی یا خریش