English    Türkçe    فارسی   

4
2394-2403

  • باز حس کژ نبیند غیر کژ ** خواه کژ غژ پیش او یا راست غژ
  • چشم احول از یکی دیدن یقین ** دانک معزولست ای خواجه معین 2395
  • تو که فرعونی همه مکری و زرق ** مر مرا از خود نمی‌دانی تو فرق
  • منگر از خود در من ای کژباز تو ** تا یکی تو را نبینی تو دوتو
  • بنگر اندر من ز من یک ساعتی ** تا ورای کون بینی ساحتی
  • وا رهی از تنگی و از ننگ و نام ** عشق اندر عشق بینی والسلام
  • پس بدانی چونک رستی از بدن ** گوش و بینی چشم می‌داند شدن 2400
  • راست گفتست آن شه شیرین‌زبان ** چشم گرد مو به موی عارفان
  • چشم را چشمی نبود اول یقین ** در رحم بود او جنین گوشتین
  • علت دیدن مدان پیه ای پسر ** ورنه خواب اندر ندیدی کس صور