English    Türkçe    فارسی   

4
3047-3056

  • آنک هستت می‌نماید هست پوست ** وآنک فانی می‌نماید اصل اوست
  • دوغ روغن ناگرفتست و کهن ** تا بنگزینی بنه خرجش مکن
  • هین بگردانش به دانش دست دست ** تا نماید آنچ پنهان کرده است
  • زآنک این فانی دلیل باقیست ** لابه‌ی مستان دلیل ساقیست 3050
  • مثال دیگر هم درین معنی
  • هست بازیهای آن شیر علم ** مخبری از بادهای مکتتم
  • گر نبودی جنبش آن بادها ** شیر مرده کی بجستی در هوا
  • زان شناسی باد را گر آن صباست ** یا دبورست این بیان آن خفاست
  • این بدن مانند آن شیر علم ** فکر می‌جنباند او را دم به دم
  • فکر کان از مشرق آید آن صباست ** وآنک از مغرب دبور با وباست 3055
  • مشرق این باد فکرت دیگرست ** مغرب این باد فکرت زان سرست