English    Türkçe    فارسی   

4
3127-3136

  • صدر خوانندش که در صف نعال ** جان او پستست یعنی جاه و مال
  • شاه چون با زاهدی خویشی گزید ** این خبر در گوش خاتونان رسید
  • اختیار کردن پادشاه دختر درویش زاهدی را از جهت پسر و اعتراض کردن اهل حرم و ننگ داشتن ایشان از پیوندی درویش
  • مادر شه‌زاده گفت از نقص عقل ** شرط کفویت بود در عقل نقل
  • تو ز شح و بخل خواهی وز دها ** تا ببندی پور ما را بر گدا 3130
  • گفت صالح را گدا گفتن خطاست ** کو غنی القلب از داد خداست
  • در قناعت می‌گریزد از تقی ** نه از لیمی و کسل هم‌چون گدا
  • قلتی کان از قناعت وز تقاست ** آن ز فقر و قلت دونان جداست
  • حبه‌ای آن گر بیابد سر نهد ** وین ز گنج زر به همت می‌جهد
  • شه که او از حرص قصد هر حرام ** می‌کند او را گدا گوید همام 3135
  • گفت کو شهر و قلاع او را جهاز ** یا نثار گوهر و دینار ریز