English    Türkçe    فارسی   

4
3149-3158

  • آن نودساله عجوزی گنده کس ** نه خرد هشت آن ملک را و نه نس
  • تا به سالی بود شه‌زاده اسیر ** بوسه‌جایش نعل کفش گنده پیر 3150
  • صحبت کمپیر او را می‌درود ** تا ز کاهش نیم‌جانی مانده بود
  • دیگران از ضعف وی با درد سر ** او ز سکر سحر از خود بی‌خبر
  • این جهان بر شاه چون زندان شده ** وین پسر بر گریه‌شان خندان شده
  • شاه بس بیچاره شد در برد و مات ** روز و شب می‌کرد قربان و زکات
  • زانک هر چاره که می‌کرد آن پدر ** عشق کمپیرک همی‌شد بیشتر 3155
  • پس یقین گشتش که مطلق آن سریست ** چاره او را بعد از این لابه گریست
  • سجده می‌کرد او که هم فرمان تراست ** غیر حق بر ملک حق فرمان کراست
  • لیک این مسکین همی‌سوزد چو عود ** دست گیرش ای رحیم و ای ودود