English    Türkçe    فارسی   

4
3172-3181

  • بس درازست این حکایت تو ملول ** زبده را گویم رها کردم فضول
  • آن گره‌های گران را بر گشاد ** پس ز محنت پور شه را راه داد
  • آن پسر با خویش آمد شد دوان ** سوی تخت شاه با صد امتحان
  • سجده کرد و بر زمین می‌زد ذقن ** در بغل کرده پسر تیغ و کفن 3175
  • شاه آیین بست و اهل شهر شاد ** وآن عروس ناامید بی‌مراد
  • عالم از سر زنده گشت و پر فروز ** ای عجب آن روز روز امروز روز
  • یک عروسی کرد شاه او را چنان ** که جلاب قند بد پیش سگان
  • جادوی کمپیر از غصه بمرد ** روی و خوی زشت فا مالک سپرد
  • شاه‌زاده در تعجب مانده بود ** کز من او عقل و نظر چون در ربود 3180
  • نو عروسی دید هم‌چون ماه حسن ** که همی زد بر ملیحان راه حسن