English    Türkçe    فارسی   

4
3183-3192

  • سه شبان روز او ز خود بیهوش گشت ** تا که خلق از غشی او پر جوش گشت
  • از گلاب و از علاج آمد به خود ** اندک اندک فهم گشتش نیک و بد
  • بعد سالی گفت شاهش در سخن ** کای پسر یاد آر از آن یار کهن 3185
  • یاد آور زان ضجیع و زان فراش ** تا بدین حد بی‌وفا و مر مباش
  • گفت رو من یافتم دار السرور ** وا رهیدم از چه دار الغرور
  • هم‌چنان باشد چو مومن راه یافت ** سوی نور حق ز ظلمت روی تافت
  • در بیان آنک شه‌زاده آدمی بچه است خلیفه‌ی خداست پدرش آدم صفی خلیفه‌ی حق مسجود ملایک و آن کمپیر کابلی دنیاست کی آدمی‌بچه را از پدر ببرید به سحر و انبیا و اولیا آن طبیب تدارک کننده
  • ای برادر دانک شه‌زاده توی ** در جهان کهنه زاده از نوی
  • کابلی جادو این دنیاست کو ** کرد مردان را اسیر رنگ و بو 3190
  • چون در افکندت دریغ آلوده روذ ** دم به دم می‌خوان و می‌دم قل اعوذ
  • تا رهی زین جادوی و زین قلق ** استعاذت خواه از رب الفلق