English    Türkçe    فارسی   

4
330-339

  • جز مقام راستی یک دم مه‌ایست ** هیچ لالا مرد را چون چشم نیست 330
  • کور اگر از پند پالوده شود ** هر دمی او باز آلوده شود
  • آدما تو نیستی کور از نظر ** لیک اذا جاء القضا عمی البصر
  • عمرها باید به نادر گاه‌گاه ** تا که بینا از قضا افتد به چاه
  • کور را خود این قضا همراه اوست ** که مرورا اوفتادن طبع و خوست
  • در حدث افتد نداند بوی چیست ** از منست این بوی یا ز آلودگیست 335
  • ور کسی بر وی کند مشکی نثار ** هم ز خود داند نه از احسان یار
  • پس دو چشم روشن ای صاحب‌نظر ** مر ترا صد مادرست و صد پدر
  • خاصه چشم دل آن هفتاد توست ** وین دو چشم حس خوشه‌چین اوست
  • ای دریغا ره‌زنان بنشسته‌اند ** صد گره زیر زبانم بسته‌اند