English    Türkçe    فارسی   

4
3374-3383

  • که ازین شاگردی و زین افتقار ** سوزنی باشی شوی تو ذوالفقار
  • سرمه کن تو خاک هر بگزیده را ** هم بسوزد هم بسازد دیده را 3375
  • چشم اشتر زان بود بس نوربار ** کو خورد از بهر نور چشم خار
  • قصه‌ی شکایت استر با شتر کی من بسیار در رو می‌افتم در راه رفتن تو کم در روی می‌آیی این چراست و جواب گفتن شتر او را
  • اشتری را دید روزی استری ** چونک با او جمع شد در آخری
  • گفت من بسیار می‌افتم برو ** در گریوه و راه و در بازار و کو
  • خاصه از بالای که تا زیر کوه ** در سر آیم هر زمانی از شکوه
  • کم همی‌افتی تو در رو بهر چیست ** یا مگر خود جان پاکت دولتیست 3380
  • در سر آیم هر دم و زانو زنم ** پوز و زانو زان خطا پر خون کنم
  • کژ شود پالان و رختم بر سرم ** وز مکاری هر زمان زخمی خورم
  • هم‌چو کم عقلی که از عقل تباه ** بشکند توبه بهر دم در گناه