English    Türkçe    فارسی   

4
3481-3490

  • پیش چشم نقش می‌آری ادب ** کو چرا پاسم نمی‌دارد عجب
  • از چه پس بی‌پاسخست این نقش نیک ** که نمی‌گوید سلامم را علیک
  • می‌نجنباند سر و سبلت ز جود ** پاس آنک کردمش من صد سجود
  • حق اگر چه سر نجنباند برون ** پاس آن ذوقی دهد در اندرون
  • که دو صد جنبیدن سر ارزد آن ** سر چنین جنباند آخر عقل و جان 3485
  • عقل را خدمت کنی در اجتهاد ** پاس عقل آنست که افزاید رشاد
  • حق نجنباند به ظاهر سر ترا ** لیک سازد بر سران سرور ترا
  • مر ترا چیزی دهد یزدان نهان ** که سجود تو کنند اهل جهان
  • آنچنان که داد سنگی را هنر ** تا عزیز خلق شد یعنی که زر
  • قطره‌ی آبی بیابد لطف حق ** گوهری گردد برد از زر سبق 3490