English    Türkçe    فارسی   

4
3643-3652

  • جزو عقل این از آن عقل کلست ** جنبش این سایه زان شاخ گلست
  • سایه‌اش فانی شود آخر درو ** پس بداند سر میل و جست و جو
  • سایه‌ی شاخ دگر ای نیکبخت ** کی بجنبد گر نجنبد این درخت 3645
  • باز از حیوان سوی انسانیش ** می‌کشید آن خالقی که دانیش
  • هم‌چنین اقلیم تا اقلیم رفت ** تا شد اکنون عاقل و دانا و زفت
  • عقلهای اولینش یاد نیست ** هم ازین عقلش تحول کردنیست
  • تا رهد زین عقل پر حرص و طلب ** صد هزاران عقل بیند بوالعجب
  • گر چو خفته گشت و شد ناسی ز پیش ** کی گذارندش در آن نسیان خویش 3650
  • باز از آن خوابش به بیداری کشند ** که کند بر حالت خود ریش‌خند
  • که چه غم بود آنک می‌خوردم به خواب ** چون فراموشم شد احوال صواب