English    Türkçe    فارسی   

4
3751-3760

  • پس همین حیران و واله باش و بس ** تا درآید نصر حق از پیش و پس
  • چونک حیران گشتی و گیج و فنا ** با زبان حال گفتی اهدنا
  • زفت زفتست و چو لرزان می‌شوی ** می‌شود آن زفت نرم و مستوی
  • زانک شکل زفت بهر منکرست ** چونک عاجز آمدی لطف و برست
  • نمودن جبرئیل علیه‌السلام خود را به مصطفی صلی‌الله علیه و سلم به صورت خویش و از هفتصد پر او چون یک پر ظاهر شد افق را بگرفت و آفتاب محجوب شد با همه شعاعش
  • مصطفی می‌گفت پیش جبرئیل ** که چنانک صورت تست ای خلیل 3755
  • مر مرا بنما تو محسوس آشکار ** تا ببینم مر ترا نظاره‌وار
  • گفت نتوانی و طاقت نبودت ** حس ضعیفست و تنک سخت آیدت
  • گفت بنما تا ببیند این جسد ** تا چد حد حس نازکست و بی‌مدد
  • آدمی را هست حس تن سقیم ** لیک در باطن یکی خلقی عظیم
  • بر مثال سنگ و آهن این تنه ** لیک هست او در صفت آتش‌زنه 3760