English    Türkçe    فارسی   

4
503-512

  • کور چون شد گرم از نور قدم ** از فرح گوید که من بینا شدم
  • سخت خوش مستی ولی ای بوالحسن ** پاره‌ای راهست تا بینا شدن
  • این نصیب کور باشد ز آفتاب ** صد چنین والله اعلم بالصواب 505
  • وآنک او آن نور را بینا بود ** شرح او کی کار بوسینا بود
  • ور شود صد تو که باشد این زبان ** که بجنباند به کف پرده‌ی عیان
  • وای بر وی گر بساید پرده را ** تیغ اللهی کند دستش جدا
  • دست چه بود خود سرش را بر کند ** آن سری کز جهل سرها می‌کند
  • این به تقدیر سخن گفتم ترا ** ورنه خود دستش کجا و آن کجا 510
  • خاله را خایه بدی خالو شدی ** این به تقدیر آمدست ار او بدی
  • از زبان تا چشم کو پاک از شکست ** صد هزاران ساله گویم اندکست