English    Türkçe    فارسی   

4
742-751

  • پس غدای عاشقان آمد سماع ** که درو باشد خیال اجتماع
  • قوتی گیرد خیالات ضمیر ** بلک صورت گردد از بانگ و صفیر
  • آتش عشق از نواها گشت تیز ** آن چنان که آتش آن جوزریز
  • حکایت آن مرد تشنه کی از سر جوز بن جوز می‌ریخت در جوی آب کی در گو بود و به آب نمی‌رسید تا به افتادن جوز بانگ آب# بشنود و او را چو سماع خوش بانگ آب اندر طرب می‌آورد
  • در نغولی بود آب آن تشنه راند ** بر درخت جوز جوزی می‌فشاند 745
  • می‌فتاد از جوزبن جوز اندر آب ** بانگ می‌آمد همی دید او حباب
  • عاقلی گفتش که بگذار ای فتی ** جوزها خود تشنگی آرد ترا
  • بیشتر در آب می‌افتد ثمر ** آب در پستیست از تو دور در
  • تا تو از بالا فرو آیی به زور ** آب جویش برده باشد تا به دور
  • گفت قصدم زین فشاندن جوز نیست ** تیزتر بنگر برین ظاهر مه‌ایست 750
  • قصد من آنست که آید بانگ آب ** هم ببینم بر سر آب این حباب